تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم بزرگمردانی
را همواره در برهه های گوناگون خود همراه داشته که ادوار بعد کمابیش نام و
یاد آنان را زنده نگاه می داشتند و گه گاه نامی هرچند کمرنگ از آنان
میبردند و میبرند. در مجموع چون نمی توان تاریخ را با اخلاق پالایش نمود و
خوب ها را به یاد داشت و بدها را فراموش کرد، مجبور به یادآوری تمامی
خاطرات خوب و بد در کنار هم هستیم. اما گمان میکنم اگر خوبها را بیشتر یاد
کنید شاید کمی از حقی که به گردن ما دارند به این نحو ادا شود.خاکی که در
زیر آن هزاران استخوان ایرانی و غیر ایرانی برای حفظش دفن شده است و تاریخی
که رنگ سرخ خون آنان را به خود گرفته است نباید فراموشخانه ی وقایع و
اشخاص باشد. در سده های گذشته برخی از این اشخاص یا رویدادها خواسته یا
ناخواسته و گاه در اثر کینه توزی یا سیاست بازی برخی و یا در اثر جنگ و
ویرانی اسناد آنها به این فراموشخانه سپرده شده اند که امید بازیابی آنان
را به علوم گوناگونی همانند باستان شناسی و تاریخ میسپاریم.اما چرا تاریخ
معاصری که به تولد و زندگی ما بسیار نزدیک است باید فراموش شود.بزرگمردانی
که بسیار روزهای سخت را با امید ساختن آینده ی روشن برای نسل خود و نسلهای
بعد سپری کرده اند اکنون ناروا در این فراموشخانه خفته اند بی آنکه حتی نام
ساده ای از آنان برده شود.
در این میان نام بزرگمرد ادب و
فرهنگ و سیاست ایران زمین، حسن مقدم از بسیاری دیگر کمرنگ تر و مخفی تر
است. شخصی که برای اولین بار در ایران تئاتر را به صورت آکادمیک و حرفه ای
به روی صحنه آورد. شخصی که آنقدر سیاست را سیاستمدارانه و روشنگرانه دنبال
میکرد که حتی دوست صمیمی خود ابوالقاسم لاهوتی را به دلیل داشتن افکار
کمونیستی و احساس ناخوشایندی که نسبت به این افکار برای فرهنگ ایران میکرد
رها نمود و راه آزادیخواهانه و نزدیک به دموکراسی خود را برگزید. شخصی که
با تمام ثروت و شهرت خانوادگی هیچگاه با قاجارهای اشراف و بی درد همدل نشد و
تا آخرین لحظه ی مرگ با یاد و در میان توده ی مردم و برای پیشرفت ایران
زیست.
حسن مقدم در سال 1277 شمسی در تهران و در خانواده ای
تقریبا ثروتمند و مرفه به دنیا آمد . وی فرزند احتساب الملک(احتساب الملک
برادر زاده ی اعتماد السلطنه بود) بود که خود از مقربین احمد شاه تا آخرین
لحظه بود. حسن مقدم جوانی بود که به گفته ی بسیاری از صاحب نظران اگر جوان
مرگ نمی شد از بزرگترین روشنفکران و نویسندگان ایران میشد.اما دریغ که
زندگی برای وی آنقدر کوتاه بود که تمام آرزوهای خود و دیگران را یکسره با
خو به خاک سپرد. او در سال 1924 زمانی که به عنوان سفیر ایران در قاهره به
سر میبرد، روزی برای دیدار از مقبره توتان خامون که تازه کشف شده بود
لباسهای راحتی خود را می پوشد و بدون ماسک که البته دیگران هم کمتر استفاده
میکردند وارد مقبره میشود. وی پس از مدت زمان زیادی بعد از بازدید، بی خبر
از سرنوشت خود همراه با بیماری پنهان سل از معبد خارج میشود.
مصریان
اعتقاد داشتند که هرکس وارد این معبد شود دچار نفرین توتان خامون خواهد
شد. حسن مقدم بعدها در خاطراتش این لحظه را چنین بیان میکند:
((از
مقبره که بیرون می آمدم احساس غرور می کردم، چون دچار هیچ حادثه ای نشده
بودم. بسیاری از دوستان مصری از اینکه چنین تصمیم جسورانه ای را گرفتم و به
آن عمل کردم مرا شماتت کردند، ولی با ریشخند به آنان می گفتم که : دیدید
هیچ اتفاقی نیفتاد! اما داستان به این سادگی نبود گویا سرنوشت برای من رقم
دیگری زده بود(اسماعیل جمشیدی ص 249) ))
اما بیماری مرحوم مقدم نه به دلیل نفرین توتان خامون بلکه بخاطر اجساد مردگان مصری درون معبد بود که دچار بیماری سل شده بودند.
وی
پس از چند ماه تحمل درد و رنج فراوان سرانجام در 12 نوامبر 1925 در 28
سالگی در بیمارستان مسلولین لیزن سوئیس دیده از جهان فروبست. حسن مقدم با
تمامی گمنامی خود در فرهنگ ایران یکی از معروفترین نویسندگان در ادبیات
فرانسه به شمار می آید. از نشریه دو زبانه ی پارس که در اولین کانون
نویسندگان ایران با همکاری خان ملک ساسانی و ابوالقاسم لاهوتی به چاپ رسید
تا مقاله هایی که با فروید و آنیشتاین در باب رومن رولان قلم زد تا مقاله
ای در مورد ادبیات معاصر در مشرق زمین با همکاری آندره ژید و فروید و تاگور
و دیگر بزرگان غرب همه و همه نوشته های جاودانه ای هستند که اگر ایرانی به
ظاهر فرهنگ دوست از آن آگاهی ندارد اما غرب مترقی از جمیع آنان مطلع و
آگاه است.غربی که در ادبیات خود شاعره ای به نام ((هایده)) و نامه های
عاشقانه ی وی در زمان لوئی پانزدهم در فرانسه که به حق شاهکاری در ادبیات
جهان بشمار میروند را به خاطر دارد اما بسیاری از ایرانیان حتی نامی از وی و
آثار او نشنیده اند.
بزرگترین اثر ادبی مرحوم مقدم نمایشنامه
ی معروف ((جعفرخان از فرنگ آماده )) بود که حتی پس از اجرا در جامعه ی عقب
افتاده ی ایران قاجار بسیار طرفدار و منتقد پیدا کرد و علت معروفیت او نزد
ایرانیان آن زمان هم همین شاهکار ادبی وی بود.
اجرای این
نمایشنامه درواقع اولین تئاتر مدرن در ایران بود چون تا قبل از این
تاریخ(1301) معمولا نمایش های سرحوضی و تعزیه متداول بود که از فنون حرفه
ای تئاتر و بازیگری بدور بودند. نمایش نامه ی مذکور یک کمدی انتقادی است که
بسیاری از خرافات و ذهنیت های مذهبی که مرحوم مقدم اعتقاد داشت عامل عقب
ماندن ایرانیان است را به تصویر کشیده بود. وی در یکی از خاطرات خود در
قاهره مینویسد:
((اینجا هم فکر ایران خراب و مردم بی سواد و
در به در و بدبخت و گرفتار، لحظه ای آرامم نمی گذارد. نمیدانم چه باید کرد.
ولی میدانم که همه ی بدبختی مردم ما از بی سوادی و آلوده شدن به خرافات
است(اسماعیل جمشیدی ص206) )). خرافات ساختگی که پس از صفویه ی شاه سلطان
حسین روز به روز بیشتر تقویت و تنها در برهه های کوتاه همانند دوره نادر و
کریم خان کمتر شده بود. خرافاتی که حاج سیاح محلاتی در خاطرات خود بسیاری
از آنان را با افسوس و شرمساری ذکر میکند و از آنان می نالد. مرحوم مقدم از
معدود کسانی است که با دیده تیزبین و نقادانه خود که در آن زمان بسیار کم
نظیر بود آنان را به رشته ی تحریر در می آورد. نوشته هایی که کسانی از
جمله خان ملک ساسانی و دکتر محمود افشار را با آن دید نقادانه و استادانه
سخت متعجب میکند.اما نوشته هایی که با تمام بزرگی و عظمت خود بسیار زودتر
از آنکه نویسنده مسلول گمان میکرد به فراموشی سپرده شد.
همواره
برای من این سوال پا برجاست که چرا ایرانیان بخصوص نسل نو کمتر به آثار
بزرگان خود توجه داشته و آنان را ارج مینهند؟ البته گمان میکنم که این دید
به غرب و ارج نهادن به آثار دیگری غیر از این چنین آثار و اشخاصی در نتیجه
ی خواست حکومتهای زمان است که چنین محیطی میسازند. محیطی خالی از بزرگان
تاریخ و فرهنگ ایران و سرشار از گمنامان دیگر فرهنگها و ملل مختلف. ابن
جلجل پزشک و داروشناس اسپانیایی در حدود سده ی چهارم در کتاب طبقات الاطبا و
الحکما میگوید: دانشمند تنها در کشورهایی یافت میشود که فرمانروایانش
دوستدار دانش باشند...
البته گاهی در چنین کشورهایی دانشمند یافت میشود اما بسیار زود از جمع و یاد خارج میشوند...
منابع:
حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده – اسماعیل جمشیدی
وبلاگ شوریده سر